نه ی سال و نه دو سال و نه سه سال

نه ی سال و نه دو سال و نه سه سال
کمترین مدت ما برای عاشق شدن است.
اگر این عمر جوانی به پایان برسد.
نبض من برای تو تا به ابد ها بزند.
اگر این حبس شده حکم ابد را بخورد.
قلب او برای تو داخل زندان بتپد.
اگر این غرق شده طعم نجات را نچشد.
نفس ِ گرفته اش گوش تو را لمس کند
اگر این مرتد و از دین خودش پرت کنند.
باز ذکر لب او اسم تو را میخواند.
در هر جا و مکانی .اگرم دور از تو
باز من خانه ی رویای تو را میسازم.
مشغول نوشتن شعری هستم امروز
که برای فردا
.
روز آغاز من است.
(دور از سینه ی من داخل قلبم هستی ، دستت را لمس نیست و
تو فردا نیستی)
دوستت دارم.


سیّد ستاره حیدری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.