به روی آینه ها تا ابد غبار بکش

به روی آینه ها تا ابد غبار بکش
مرا همیشه دراندوه بیشمار بکش

به یاد لحظه ی انکار بعد بوسیدن
مرا دوباره همان قدر بیقرار بکش

خیال پرسه زد‌ن با تو در نهایت تن
درآرزوی رسیدن به انتظار بکش

میان عشق و تمنا میان این همه شک
خزان زرد مرا سبزی بهار بکش

زمان رفتن تو پای سست و بی جانم
و چشم خیس مرا پشت یک قطار بکش

درانتهای مسیرت کمی تحمل کن
مرا درون دلت تا ابد به دار بکش

احسان محصوری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.