من به یاد که نویسم، که سرابند سراب

من به یاد که نویسم، که سرابند سراب
چهره های مانده در پشت نقابند نقاب

مدعی دم زندازعشق و ندانستم که
واژه هابر لبشان همچو حبابند حباب

عشقشان دم به دم ومستیشان جام می است
گوین از عشق، ولی مست شرابند شراب

ساده دل می شکنند و ساده تر می گذرند
گوئیا که غافل از، روز حسابند حساب

راضی از خویشن وخرسند ز کرده های خود
در خیالند، که مشغول ثوابند ثواب

من به یاد که نویسم، که همه ره گذرند
گر بمانند، گرفتار طنابند طناب

سالها بردل خود وعده ی سامان دادم
وعده ها بر دلم از پایه خرابند خراب

هر شب این عشق، سراغش ز دلم میپرسید
گفتم این مدعیان، پا به رکابند رکاب

بعدازاین عشق غریب است وغریب است خدا
عاشقان دراین جهان، غرق عذابند عذاب

عشق لایق خدائی و خداوندی اوست
غیر ذاتش، همه لایق جوابند جواب

معصومه یزدی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.