آتشی در سینه دارم جای دل

آتشی در سینه دارم جای دل
آرزوها خفته در پهنای دل

دردرونش بین چه آشوبی بپاست
گوش کن تابشنوی غوغای دل

گشته مالامال دل کزموج عشق
پر تلاتم گشته در دریای دل

هر هوس هایش مهّیا کرده ام
جان نثاریها نمودم پای دل

گرچه مشتی خاک را دل کرده اند
کس چه داند ارزشِِ والای دل

بهر صیدم بنگرید این روزگار
دام هاگسترده در صحرای دل

عاقبت گردم فنا ازدستِ دل
شکوه ها دارم من ازسودای دل

ای(خزان)دوری کن ازامیال دل
پیچ خمها دارد این دنیای دل


علی اصغر تقی پور تمیجانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.