گر چه مرغ دل من سوی تو زد بال و پری

گر چه مرغ دل من سوی تو زد بال و پری
خبرم هست که از حال دلم بی خبری
خبرت هست که در کوی تو ماوا کردم ؟
از چه بر کلبه ویرانه نداری گذری
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
نکنی سوی من ای فتنه ی دوران نظری
ترسم آن روز بگیری خبر از عاشق خویش

که به جز یاد من خسته نیابی اثری
حاجتی نیست مکش تیغ به روی دل من
که بجز مهر تو در دست ندارم سپری
چه شود پرده براندازی از آن صورت ماه
که نه زیباست نهان در پس ابری قمری
عندلیب از گل روی تو به فریاد آمد
کار ما نیز ز هجران تو شد نوحه گری
نوری از روزن امید نمی تابد و من
خبرم هست که از سوز دلم بی خبری

آرمین نوری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.