انگشتر دست،پر زخون بود

انگشتر دست،پر زخون بود
گویا بدنت که نیمه جون بود
طوری بدنت،زخون پرشد
انگار لباس،لاله گون بود
این حرف یزید با تمسخر
انا الیه راجعون، بود
گفتم ز گرسنگی،چنین من
ای کاش آن جا،یه قرص نون بود
بر ما آسمان گریست در شب
چون اشک ز چشم ،دون دون بود

حسین یارقلی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.