شیر خدا علی و حیدر کرارم آرزوست

انسانیت. آدمی. بشر
یعقوب وار آرزو کرد یوسف را
شمس تبریز گفت انسانم آرزوست
مگر نمیدانست بشر گرد شهر چراغی یافته اند
چراغی که هر انسان آرزو داشت
حال آرزو نیست رویا نیست محال نیست
آدمی گشوده لب. نموده رخ به بلبل
مُهر خموش به لب نمیدهد غریب
آدمی را آفتاب حُسن
تشعشع تابان آرزویش نیست
مگر شمس نمیدانست سایه ای فراتر از نام آفتاب بر آدمی تابیده
دستان او بالاتر از آفتاب
چرا بشر آب و نان بی وفا چو سیل آرزو نکرد؟
قرآن ناطق بر محمد خاتم پیغمبرش اینگونه فرمود:
هَلۡ أَتَیٰ عَلَی ٱلۡإِنسَٰنِ حِینٞ مِّنَ ٱلدَّهۡرِ لَمۡ یَکُن شَیۡـٔٗا مَّذۡکُورًا
آدمی آرزویش این نیست
چون خدا فرمود دندان داده ام ای انسان
غم نان مخور
آدمی آواره کوه و بیابان نمیشود برای حبس. شمس
آرزویش همین
شهر و آبادی و مُلک خویش
خلق خدا همه انسان
غریبا انسانیتم آرزوست
به قول شمس تبریزی
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت

شیر خدا علی و حیدر کرارم آرزوست

مهندس امین تقوی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.