سال‌ها رفت و هنوز...

سال‌ها رفت و هنوز...
یک نفر نیست بپرسد از من؛

که تو از پنجره‌ى
عشق چه ها می خواهی...!
صبح تا نیمه‌ی شب منتظری!

همه جا می‌نگری،
گاه با ماه سخن می گویی!
گاه با رهگذران...!

خبرِ گمشده‌ای می‌جویی؟
راستی گمشده‌ات کیست؟
کجاست...؟


قیصر امین پور
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.