شرح دل خود با که بگویم که ز مستی

شرح دل خود با که بگویم که ز مستی
دل گشته خرابات و لبالب ز شراب است

دردیست که جز باده ی لب های تو ما را
درمان نکند, گر بکند وهم و سراب است

دیدار تو گر قسمت ما گشت دوباره
نوشیدن پیمانه ی سرخ تو صواب است

سد غم دل بشکند از سیل نگاهت
بوسه زند آن روی مَهی که چو نقاب است

می خواستم از گل بگشاید لب خود را
عمریست دلم منتظرِ او وَ جواب است

چون لب به لب آرد ببرد باز دلم را
چشمان من از حسرت آن غرقه در آب است


محمد معین محمدی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.