دارد دل من درد فراقت زتویارم

دارد دل من درد فراقت زتویارم
یکدم توبیاازسرلطفی به کنارم

تااینکه ببینم گل زیبابه گلستان
هستی گل نایاب چرافصل بهارم

دل شاد شود گرچو ببینم رخزیبا
پرنورشوددیده ی من کزتونگارم

هرروزشبم چشم به دیدار تو دوختم
روشن به جمالت بشود هر شب تارم

عمرم سپری شد که بیایی تو به نزدم
بازآی که من شوق تماشای تو دارم

گرکورشوم من نتوانم که ببینم
هرشب به سحر ریزشِ اشکم شده کارم

جانم به فدایت کرمی کن به (نسیمت)
تادر رهت ای دوست دهم دار ندارم

شهربانو ذاکری دانا

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.