چهره چون ماه وتنت مخملی از ابریشم

چهره چون ماه وتنت مخملی از ابریشم
پیرو عشقم وتنها به تومی اندیشم

زده ام پل از احساس خودم تادل تو
ارزویم همه این است توباشی پیشم

به خدایی که تورا درسر راهم بشکفت
به هرآئین که درآیی تورا هم کیشم


عشق آغازپریشانی ودلواپسی است
که من ای ماه دراین راه پراز تشویشم

گفتم از آتش واندوه دلم باخبری
تاکه دیگرنکنی غمزده ازاین بیشم

توکه رفتی همه درهای خطربازشدند
تا که زد کژدم دوری توصدها نیشم

من به هر بی خرد وبی سروپا دل ندهم
نیک پندارمن ای دلبر نیک اندیشم

من که چون اینه ام این همه تردید چرا؟
باورم دار که از زخم زبان دل ریشم

هرکجا که تونباشی غریبم غریب
شاعرعاشق وتنهای دیار خویشم

اصغر اروجی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.