حریم حنجره‌اش مملو از ترانه ی سرخ

حریم حنجره‌اش مملو از ترانه ی سرخ
به باد می دهد او را همین بهانه ی سرخ

که تا جوانه زد از شاخه ی خزان دیده
غروب آمد و بردش به آشیانه ی سرخ


غروب  آمد و بردش به سرزمین جنون
درون دشت پُر از خون عاشقانه ی سرخ

دو رودخانه ی در هم تنیده شد اشکش
نشسته با لب خندان در آن کرانه ی سرخ

شبیه کشتی بی ناخداست,سرگردان
بدون موی رهایش همیشه شانه ی سرخ

سرش به هیبت تاریخ سربه‌داران سبز
خمیده روی تنش ردِّ تازیانه ی سرخ


زنی که شعله به عالم کشانده گیسویش
زنی که سرزده از آتشش زبانه ی سرخ

مریم ناظمی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.