هر چند که در کوی تو مسکین و فقیریم

هر چند که در کوی تو مسکین و فقیریم
 رخشنده و بخشنده چو خورشید منیریم

خاریم و طربناکتر از باد بهاریم
 خاکیم و دلاویزتر از بوی عبیریم

از ساغر خونین شفق، باده ننوشیم
 وز سفره رنگی فلک، لقمه نگیریم

بر خاطر ما، گرد ملالی ننشیند
 آئینه صبحیم و غباری نپذیریم

ما چشمه نوریم، بتابیم و بخندیم
  ما زنده عشقیم، نمردیم و نمیریم

هم صحبت ما باش، که چون اشک سحرگاه
 روشندل و صاحب اثر و پاک ضمیریم

از شوق تو، بیتاب تر از باد صبائیم
  بی روی تو، خاموشتر از مرغ اسیریم


آن کیست که مدهوش غزلهای رهی نیست؟
 جز حاسد مسکین که بر او خرده نگیریم!

استاد رهی معیری...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.