از عطر خدا ستاره ای می تابد

از عطر خدا ستاره ای می تابد
و رگ حیات در آسیابان هر کوچه
در بامداد به چرخه برمی گردد
من در آغوش تو
در آخرین لحظه شناور می مانم
چه کسی می داند آخرین لحظه کجاست
شاید خوشایند یک سبو در پشت ابر بهار
شاید هراسان از یک نگاه تکیه بر , ابر سیاه
جهان تهی است از یک آغوش و نگاه

و سرازیر از یک غم در سینه ی من
جهان لمس دستان من است
در طرح یک عشق در ابعاد زمین

زهره مومنی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.