تازیانه می زند روزگار

تازیانه می زند روزگار
جوانه ی نهال آزروهایم
دیری ست که جویبار خاطره,
حسرت رویش هر جوانه را,
به اشکی روان,
غرق می کند در کوی اندوه,
کاش پشت دریچه های بسته ی خیال
باز جوانه ها سبز شوند

من در انتظار رویش دوباره ی زردی ها
به بدرقه رفته ام خیالت را....

اعظم حسنی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.