تو میدانى من آرزو دارم ...!

تو
میدانى
تنهایى ، سهم
دنیاى سنجاقکهاست

وعمرشان
باندازه ى خطِ کف دستِ من
کوتاه است
و چه ساده یک روز
در دهان پرنده اى
بسر مى آید

تو
میدانى
من
آرزو دارم
آن سنجاقکى باشم
که هر روز
دور از چشم ِ
آن پرنده
کنار پریشانى گیسوانت
مى نشست
و در سجده ى
خدایى که عشق را
اینچنین
اشک آلود در چشمهاى من
نشانده است
از صبح تا شام
تار تارِ ، غصه هاى گره خورده ى
موهایت را
مى بوسیدم .

تو
میدانى
من آرزو دارم ...!

مجیدفربد

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.