پشت نقاب مهوش ات ...آشفته حالی داشتی

پشت نقاب مهوش ات ...آشفته حالی داشتی
ای کاش مخفی میشد آن, فکری که خالی داشتی
دنیا نمی ارزد که من ....درگیر رویایت شوم
اما چه میشد مثل قبل...اوجی! کمالی! داشتی
خاموش باید بود و این راز نمایان را شنید
این درد نقش آلوده را ....شرح محالی داشتی
بر نقش قلبم حک شده, روز فراق و بعد از این
مثل غریبه با منی....دیگر....خیالی ...داشتی؟

انسان برای خویش هم ...ارزش ندارد بعد از این
خاموش باش و گوش کن...حتی سوالی داشتی

نرجس نقابی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.