روی ز ما گر چه نهان می کنی

روی ز ما گر چه نهان می کنی
عشق به ما بیش عیان می کنی
وعده کـنی وصل و نبـا شد وفا
قیمت این عشق گران می کنی
با سخن و غمزه ی اَبرو و چشم
هـر دل بیمـار جـوان می کنی
هـر مژه ات تیر بلا شد به جان
بـر دلـم آن تیـر روان می کنی
گشته به دنبال دو چشمت دلم

نزد رخت بییش دوان می کنی
سجـده گـهم دامن پاک تو شد
وقت دعاعشق به جان می کنی
گـفت نکـوئی چـه عجب دلـربا
آنچه دلـم گفت همان می کنی

عباس نکوئی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.