به صفحه ی شطرنج درونت اندکی نگاه کن

به صفحه ی شطرنج درونت اندکی نگاه کن

شاه کجاست؟

خانه ای دارد و بَس

حال و روزش خوب نیست.

سَرِ دعوا دارد

برای بودن یا نبودن

مانده حیران میان عقل و احساس

سفیر عشق شده زندانی

سربازان ره همّت گرفتند.

ولی خسته دست به زانو

آن سوار اسب زخمی. به دنبال چه می‌گردد درون قلعه ی خالی.

صدایت را رها کن.

فریاد بزن.

پاره کن پیله ی تحجّر را

بنویس از عشق بی رنگ.


اندکی تازه بیندیش.

عباس سهامی بوشهری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.