خسته ام مثل در آغوش کسی جا نَشدن

خسته ام مثل در آغوش کسی جا نَشدن
مثل عشقی که در آن, غرقِ تمنّا نشدن
خسته ام مثل به دنبال سراب افتاده
تشنه لب آمدن و قطره ای پیدا نشدن
مثل نوری که شَوَد مُنعکس و برگَردد
خواب خوش دیدن و تعبیر, مُهَیّا نشدن
گریه بر بَستر تنهایی خود سَردادن
تا نداند اَحَدی, خنده ی رسوا نشدن
خسته ام مثل قناری که پس از آزادی
ناتوان گشته ز پرواز و پَرَش وا نشدن
خسته ام خسته تر از سفره دل بگشودن
سِرّ احوال مرا از کسی جویا نشدن
خسته ام چون قلمی, قافیه آخر شعر
مانده بی جوهر و ننوشتن و گویا نشدن

عاطفه غلامعلی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.