وسط باد می دوید

وسط باد می دوید
خاطره ای برون شده از کُنام من
نتوانستم بگیرمش !
که سخت می دوید به آخرَ زمان من
سایه ام ؛ پا به پایم نبود ؛ در کنار من
گوئیا ؛ زود رفته بود
به انتهای انقیاد من
پاره کرده بود حماقتی ؛ شناسنامه ام
از آن زمان
به سَر چُنان زند مرا ؛ ملامتم
که روز نیز سیاه ز پیش چشم من
در این دَمی که طی شود به آخرم
به یاد تو ؛ زنده بود ؛ زنده بودنم
دگر مرا تکان نمی دهد
حرارت بقای من
که با خودم بِرَم ؛ نگاه تو ؛ صدای تو
همین شبی
که باشدَم سحرگهی
وداع من
به این گلی که دارمَش
که بوده و که بایدم
به نام تو ...
به نام تو ...


سعید رضا علایی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.