از همـه دل کـندم و پیوسته در بند توام

از همـه دل کـندم و پیوسته در بند توام
سالها ای باغ گـل خواهان به پیوند توام
غـرق رویـا میشوم از جذبـه ات ای دلربا
زان لبـان غنـچه ات, مبهـوت لبخند توام
دیـن و ایمان را گـرفتی بـا نگـاه نافذت
زانکـه در عهد تو ام پابند و در بند تو ام
دل شـده سوراخ از تـیـر شـرار چشم تـو

هـمچـو مـرواریـد سفله در گلوبند توام
ایکـه میخندی میان کوچه های عاشقی
درمسیر عطر و این بوی خوش آیند توام
شعـر تـو دل میـبرد از دل مـرا ای دلـربا
مُستَمع, شعر شکرگون زان لب‌ قند توام
حلقه را بـر در بـزن, باشد نکـوئی منتظر
دلـبـرم بیـن روز و شبهـا آرزومنـد تـوام

عباس نکوئی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.