تو را به نازِ صدایت قَسَمَت میدهم ای زیبا رو!

تو را به نازِ صدایت قَسَمَت میدهم ای زیبا رو!
تو را به پاکیِ چِشمَت که مرا کُشت ز دور!
چند وقتیست که درگاه دِلَت می طلبد!
این قسم خورده ی دلداده ی عاشق پیشه!
بَنده از روی جِهالت! اِسمَت پُرسیدم!
تو چرا خام شدی! فاش نمودی آن را!؟
مگر از دور توانایی دیدن داری!؟
که مرا عاشقِ زاره رُخ نسیان دیدی؟
دگر آن اسم قشنگ و همه جا جار نزن
طفلکی راز من است ! راز بدار ای نَفَسَم!
راستی! تو که دیدی این منْ! عاشق اسمت شده است ؟!
اسمت و صدا کند جانمی هم بشنودش
پس بزار لب هایش اسم تو را بَخش کند!
که دلم هوای توست! قلبم ندای توست !


سیّد ستاره حیدری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.