نغمه ی سرمست ساز زیبای زندگی!

نغمه ی سرمست ساز زیبای زندگی!
که جهان وابستگی را در وجود من زنده کردی,
چرا رد و نشانی از چهارگوشه ی قاب تصویر تو, باقی نمانده؟
چرا دیگر در گوش های من, صدای پای رقصیدن تو شنیدنی نیست؟
چرا در افکار من بذر امید را نمی کاری,
امید, واژه ای که این روزها, غریبه ای بیش نیست,
که همانند پرنده ای نشسته بر روی شاخه ای نازک,
با هر وزش شدید, تغییر مکان می دهد,
می پرد,
می رود,
دور و دورتر...
اصلا چرا دیگر, یاد و نشانی که از تو در خاطر من مانده را,
پاک نمی کنی,
و مرا تنها نمی گذاری؟
می دانم که بی فایده است,
ماندن و ساختن,
من در حال تمام شدن هستم
اما تو هنوز شروع نشده ای,
ای نغمه ی زیبای زندگی...!


محمدرضاامیری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.