نقاشی‌هایش آسمان نداشت

نقاشی‌هایش آسمان نداشت
یا اگر داشت، آسمانش ماه نداشت
و ماه اگر بود، مهتاب نداشت
و گاهی که مهتاب داشت، دلداده‌ای نداشت
چطور عاشق کسی‌ باشم
که عشق را نه در شب می‌بیند
نه در شراب
نه در پروازِ یک پرنده
نه در دیوارِ همسایه پر از پیچک‌هایِ رونده
نه در خنده ی مردی که خسته است
نه حتی یک ستاره برایِ زنی‌ که دل‌ بسته است
چطور عاشق کسی‌ باشم
که هیچ رویایی برایِ خوابِ من نداشت
که هیچ نقشی‌ برایِ نقشِ دست‌هایِ من نداشت ؟؟؟
در این دنیایِ خسته‌ی خسته
چگونه میتوان عاشق شد؟


نیکی فیروزکوهی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.