تو می آیی وا برها نیز سرود می خوانند

تو می آیی وا برها نیز سرود می خوانند
. تومی آیی و سفر ها آغاز می شوند
دفتر راز ها را گشودند. و اولین پرنده ها افسانه می خوانند.
. . کلاغ آخرین بود و سنگین ازحرف های جا مانده .
کشان کشان در سرازیری می رفت تا به رود خانه رسید.
بوفی از شب جا مانده دستش را گرفت و خشک کرد.
و دو باره پرواز های سنگین .


علی محسنی پارسا

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.