یادت باز ناگهان به ذهنم گذشت

یادت باز ناگهان به ذهنم گذشت
دیدگانم تر شد
خاطراتت را مرور کردم
و هفت فرسنگ در اتاق راه رفتم
گریستم و خندیدم
ناگهان
به آسمان نگاهم افتاد
چقدر خسته ام
انگار شب شد
کنار پنجره آمدم
دیدگانم تر شد
حواست کجاست؟!
سحر شد


مصطفی ملکی اَلَموتی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.