کبریت زدم

کبریت زدم
تو برای این روشنایی محدود گریستی
سراپا در باد ایستادم من فقط یک نفرم
اما اکنون هزاران پرنده را در باد به یغما می‌برند
از مهتاب که به خانه بازگردم
آهنها زنگ خورده‌اند
شاعران نشانه ی باد را گم کرده‌اند
زنبوران،عسل را فراموش کرده‌اند
افق بی روشنایی در دستان تو نازنین جان می‌بازند
من گل سرخ بودم
که سراسر مهتاب را شکستم

"احمدرضا احمدی"

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.