در کوچه تاریک چشمات

در کوچه تاریک چشمات
تا صبح بیدار می مانم
من با تو ستاره می شمارم
و قصه عشق تو را
من می خوانم
بیصدا به گوشه دنجی
آرام می نشینم
دستهای پنهان مرا
پشت دردها
در سایه مهتاب
آرام مثل نفس میگیری
خیال آغوشت بخیر می کند
صبح بجا مانده
از شب های بی تو بودن را
یک عالمه در کنارت
آواز عشق می خوانم
بی تو
به زمستان غریبی می روم
گاهی سرد می شود
چای خیالبافی با تو
اما بیا فاصله ها را
با هزاران پیچک ثانیه های زمان
تمام قد
با عطر نم باران نفس هایت بخوان
تا نبودنت را دیگر
برای همیشه با بودنت
نواز ش دلتنگی را
حس کنم ...!!!


محبوبه برونی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.