شاید محال نیست که بعد از هزار سال،

شاید محال نیست که بعد از هزار سال،
روزی غبار ما را ، آشفته پوی باد ؛
در دور دست دشتی از دیده‌ها نهان،
بر برگ ارغوانی،
پیچیده با خزان
یا پای جویباری،
چون اشک ما روان
پهلوی یکدیگر بنشاند !
ما را به یکدیگر برساند...!

.
.
.
فریدون_مشیری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.