بالای ایوان ایستاده بود

بالای ایوان ایستاده بود
چو پرنیان ؛ نرم ؛ آرام
من ؛ پائین
نگاهم کرد
دستش را به سویم آورد ؛ گفت
خداحافظ
با دست سردم
گرفتم دست گرمش را
گفتم ؛ سلام
بمان
اما او رفته بود
خیالم بود که این چنین می دید
او ؛ بالا
من پائین


سعید رضا علایی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.