سرشار از احساس شورانگیز بارانم

سرشار از احساس شورانگیز بارانم
سبزینه ی جانبخش در ذات بهارانم

من رودم وسودای دریا را به سر دارم
یاغرق من شویا که در حسرت بسوزانم

هر فصل من ، آغاز یک کابوس شد بی تو
شب ها به جای خواب خوش درگیر هذیانم

استاد بی همتا ، قبولم کن که بی تردید
در محضرعشق تو شاگرد دبستانم

کشتند روح شاعرم را با ستمکاری
عمری ست در تبعید ، غمگین و پریشانم

حال مرا پرسیده ای ؟ این است اوضاعم
در گوشه زندان خود ، سر در گریبانم

عاشق ترین بانوی دنیا مرده در اندوه
بیهوده می کوشی پس از مردن به درمانم

سبزست در من خاطراتت تا نفس دارم
هرچند بی تو ، تا ته دنیا زمستانم

فاطمه مقیم هنجنی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.