صدایت می کنم ای هم نفس از عمق تنهایی

صدایت می کنم ای هم نفس از عمق تنهایی
که شاید بشنوم از دور موسیقی زیبایی

نمی دانی چه آمد برسرم وقتی که پرسیدی:
کجایی نوگل وحشی چرا دیگر نمیایی!

صدایت نم نم باران ، دل انگیزست و لذتبخش
وگاهی چون صدف لبریزم از امواج دریایی

تو را آرام می گیرم در آغوش خیال خود
و بعد از شوق می رقصم به آهنگی اهورایی

شمال شهر چشمانم هوا هر روز بارانی ست
خوشا روزی که زیر تاک ِ احساسم بیاسایی

بقدری ازتو لبریزم که می ترسم فرو ریزم
تو آن رویای شیرینی که با مایی و بی مایی

به گلبرگ تنم امشب رها کن نور مهرت را
که فردا بی تو می گیرد دل از انبوه تنهایی

#زهراضیایی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.