تو اومدی و من فهمیدم، وقتی یکی هست که دوستت داره، دنیا، چه دنیای خوش آب و رنگی میشه
فهمیدم که هیچ غروبی نمیتونه دلگیر باشه
که دیگه چشمم جز نیمه پر لیوان هیچ چیزی نمیتونه ببینه
فهمیدم من چقدر قشنگتر و سرمستتر شدم
که میشه چند ساعت با یکی هم صبحت شد ولی اونقدر غرق جذابیت لبهاش و تن صداش شد که اصلا نفهمی چیها گفته
تو اومدی و من فهمیدم میشه برای یک نفر هر روز چند بار ضعف کرد و مرد ولی با بودنش کنارت دوباره از نو زنده شد
تو اومدی و من آروم و ریز، زیر لب میگم: آخه تا الان کجا بودی؟ چرا زودتر ندیدمت؟!
سیما_امیرخانی
تورا
از برگه های سفید شروع کردم
تو
به نام خدای من بودی.
مجید_قیطانی
واژه را در من صدا بزن
که شاعرم
قدم به عدم نهاده
تا از درون
از شعر بگریزد
واژه را در من صدا بزن
که این آخرین جرعههای باران است،
از قلب دریاییام برمیخیزد،
تا چشم آسمان را
شکوهمند
از کویر
به نظاره بنشیند!
تو آخرین پرستو
از سرزمین افسونگر واژگانی،
اگر میل بازگشت را
با خود بری،
بعید است دیگر
در من
بهار به رقص آید
تا پاییز را در آغوش بگیرد!
تو آخرین بازمانده
از رقصهای موج
بر ساحل احساسمی،
اگر میل خیزش
تا ماسه را
با خود نیاوری،
دریاست که روی دریا
در من فرو میریزد
تا
هزار ساحل آرزو را
غرقه سازد
تا
میلی به کرانه ساختن
در این حجم غربت
در خود نیابد!
تو میتوانی
واژه را در من
به رقص آوری
که شاعرم، دیر زمانیست
چشم به خفتن واژگانش
فرو بسته
در دم احساس را میکشد
تا غیبت آرزو را
بی درد
تاب آورد!
فاطمه خجسته
دلتنگ توام،
درگیر قــــــفس
با هر چـــــــه صدا،
با هر چـــــــــــــه نفس
فریاد از تو، ای عشـــــــق...
عبدالجبار کاکائی
رنگ صدای تو را دوست دارم
رنگ صدای تو سپید است
سپیدِ مایل به عشق
با رگه هایی از آفتاب و باران
حرف بزن
من به ملودی خوش آب و رنگِ
صدای تو
دل بسته ام
سوسن درفش
در زمانه ای که،
لیلی برای مجنون اطوار می فروشد
طعم قهوه های قجری
شیرین می شود بر کام فرهاد
به ما گفته اند عصر قاجار تمام شده
راستی؟
شاید هنوز عصر تمام نشده است
که این چنین ته فنجان تمام کافه ها
لبریز از شعر پائیز شده!
مرتضی سنجری
این پرسه های بی رنگ و لعاب
چیزی عایدم نمی کند
حرفی از جنس تو می خواهم
تا شعرم را رنگی کند
نیلوفر ثانی