این چشم‌های من از چشم‌های شما

این چشم‌های من از چشم‌های شما
آخر چه سودی بردند؟
از باغ‌های مرده صداهای گریه باز می‌آمد
و بعد گریه فروکش کرد سردم شد
وقتی که پنجره را بستم، برگشتم
اما تلنگر انگشت مضطربی بر روی شیشه،
باز برم گرداند

از پشت شیشه، بیرون را نگاه کردم
دو مرد بودند که با شکلک
و اشاره دست می‌گفتند، پنجره را باز کن !
وقتی که باز کردم و دیدم جنازهٔ سنگینی را
بروی آستانه نهادند، رفتند، پنجره را بستم
حالا با این جنازه روزگار خوشی دارم
دیگر صدای گریه نمی‌آید از باغ‌ها
آخر جنازهٔ خودم است...

رضا براهنی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.