تا می رسد به گوش دل من صدای تو

تا می رسد به گوش دل من صدای تو
فریاد می کشد دل تنگم برای تو

حرفی بزن که تازه شود سال و ماه من
صبحم شبیه عید شود ازصفای تو

ترسیده ام که بشکند این شیشه ی گلاب
پر گُل شود زمین و زمان  از هوای تو

با اینکه راز ِ خلوت ما برملا شده
محروم مانده آینه ام از جلای تو

رفتن بهانه ای ست دلم را فدا کنی
این دل چه قابلست  تمامم فدای تو

تا کی به انتظار تو آتش به پا کنم
تا کی دلم بهانه بگیرد برای تو

وقتی تو با منی چه نیازی به آمدن ؟!
زنجیر ی از طلا شده ام من به پای تو

#زهراضیایی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.