صبح زن کرکره‌ها را گشود

صبح
زن کرکره‌ها را گشود
شمدها را فراز درگاه آویخت
روز را دید
یک پرنده یک‌راست توی چشمش نگریست
تنهام ، زیر لب چنین گفت
زنده‌ام ، توی اتاق آمد
آینه هم پنجره‌ای‌ست
اگر از آن بپرم در آغوش خودم می‌افتم...
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.