در عصرِ نبودنت

در عصرِ نبودنت
در ایوان دلتنگی می نشینم
استکان استکان یاد تو را می نوشم
قند در دلم آب می شود
اشک از گوشه ی چشمم می افتد در آغوشِ لبخندِ نشسته بر روی لبهایم
و باز عشق
و باز عشق در جانم رخنه می کند!


فاطمه محمودی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.