شبیه اسب درونم دوباره رم کرده

شبیه اسب درونم دوباره رم کرده

ببین نبودی و وحشت چه با دلم کرده


به لطف قوزم و مویی سپید بعد از تو

شدم چو شاخه ی خشکی که برف خم کرده


نپرس از تب و لرزم،نگو چه با من کرد

همان که زلزله با خانه های بم کرده


شب است و آینه جغدی کشیده است از من

دو چشم بهت زده،صورتی ورم کرده


تو نیمه ی من و من جسم جان به لب شده ام

که روح پر تب و تابش به او ستم کرده


بیا ببین که چه آشی برای من پخته

همان کسی که برای تو چای دم کرده


جواد منفرد

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.