ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
ساقی بده پیمانه ای ، زان می که بی خویشم کند
بر حسن شورانگیز تو ، عاشق تر از پیشم کند
زان می که در شب های غم ، بارد فروغ صبحدم
غافل کند از بیش و کم ، فارغ ز تشویشم کند
نور سحرگاهی دهد ، فیضی که می خواهی دهد
با مسکنت شاهی دهد ، سلطان درویشم کند
سوزد مرا سازد مرا ، در آتش اندازد مرا
وز من رها سازد مرا ، بیگانه از خویشم کند
بستاند ای سرو سهی ، سودای هستی از رهی
یغما کند اندیشه را ، دور از بد اندیشم کند
رهی معیری