به من وعده‌ی دیداری بده

دکمه‌های پیراهنم
خواب انگشتان تو را می‌بینند
و کفش‌هایم می‌سوزند
در آرزوی پابه پایی با کفش‌های تو!

شالِ من
نمی‌تواند خاطره‌ی شانه‌هایت را از خاطر ببرد،
شلوارم دنبال می‌کند مرا در خانه
و می‌خواهد دوباره
او را به قدم زدن در کنار تو ببرم...
پس چگونه انتظار داری از تو نخواهم
به من وعده‌ی دیداری بدهی؟

"یغما گلرویی"

این چیست که چون دلهره افتاده به جانم

این چیست که چون دلهره افتاده به جانم

حال همه خوب است من اما

نگرانم

.
#فاضل نظری

شخصی پیش شیخی رفت

شخصی پیش شیخی رفت، جامه او پاره دید.
گفت:‌ افراد بسیاری باشند، که اگر اشارت کنی در حق تو نظر کنند.
شیخ گفت: من شرم دارم که دنیا خواهم از کسی، که در دست او به عاریت است ..

گفته بودی هر وقت که شعر می نویسی

گفته بودی
هر وقت که شعر می نویسی
دوستم بدار
نمی دانم
از این همه شعر نوشتن است
که دیوانه وار دوستت دارم
یا از این همه دوست داشتن
که دیوانه وار شعر می نویسم

واهه آرمن

هیچ گاه مرا به حال خودم رها نکن

هیچ گاه مرا به حال خودم رها نکن
کمی زیادی دوستت دارم
کمی بیش از حد دلداده ات گشته ام
بدون تو هوایم بی هوا می شود
به گمانم ...
کمی زیادی برایت میمیرم ... من که نباشم دنیا یک "من"کم دارد
توووکه نباشی "من"یک دنیا کم

به من ایمان بیاور

به من ایمان بیاور
در یک لحظه میتوانم
تنها یک لحظه
خورشید را به آغوشت بیاورم
و ماه را به اتاقت
به من ایمان بیاور
معجزه من
آغوش زنی است به طعم دریاها
چیزی که هیچ بهشتی ندارد

جمانه حداد شاعر لبنانی