دوستت دارم،عزیزم،کی میایی پیش من

دوستت دارم،عزیزم،کی میایی پیش من
تا خوری یک استکان تلخ،چایی پیش من

شهره ی شهری و با من سر گرانی می کنی
چون به نزدیکم نشینی ،با حیایی پیش من

من دهاتی هستم و از من تو دوری می کنی
می شود با ما شوی چون روستایی پیش من؟

این دل درمانده را تقدیم رویت می کنم
از مسم کمتر ،ولی همچون طلایی پیش من

مانده ام درمانده و روی تو را دارم طلب
می نشینم منتظر چشمی گشایی پیش من

شال خود بردار و با من سرگرانی کم بکن
گر غریبی پیش مردم ،آشنایی پیش من

وصف لطف تو مرا اینجا هوایی کرده است
چون که می خواند منوچهر سخایی پیش من
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.