آی عشق! آی عشق!

لرزش دست و دلم از آن بود
که عشق
پناهی گردد
پروازی نه
گریزگاهی گردد

آی عشق! آی عشق!
چهره آبی ات پیدا نیست

و خنکای مرحمی
بر شعله ی زخمی
نه شور شعله
بر سرمای درون

آی عشق! آی عشق!
چهره سرخ ات پیدا نیست

غبار تیره ی تسکینی
بر حضور وهن
دنج رهایی
بر گریز حضور

سیاهی بر آرامش آبی
و سبزه برگچه بر ارغوان

آی عشق! آی عشق!
رنگ آشنایت
پیدا نیست!


"احمد_شاملو"

نظرات 1 + ارسال نظر
دختر بهمنی دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 21:45 http://dokhtarebahmani.blogsky.com

شعر قشنگیه...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.