گم شده ای راس ساعت دو صفر و دو صفر دقیقه که پیدا شوی شاید ..
نگرانی ام از نیمه شب است و سرما و تابلوهایی که نکند با باد چرخیده باشند !
پیاده رو ها را به کفش هایت مبتلا نکن بگذار پا نخورده بماند این برف و به راه های بهتری فکر کن مثلا همین جا توی آغوش من هم می شود گم شوی راس هر ساعتی که دلت خواست