قوی نیستم اگر شعری مینویسم باد قوی نیست اگر لباسهای روی بند را تکان میدهد . غروب ساعت غمگینی است نمیتواند حتی گلدانی را بیندازد و غم کمی جابهجا شود. در خانه نشستهام زانوهایم را در آغوش گرفتهام تا تنهاییام کمتر شود تنهاییام کمد پر از لباس اتاقی که درش قفل نمیشود تنهاییام حلزونی است