بهانه کرد سفر را چقدر ساده مسافر

بهانه کرد سفر را چقدر ساده مسافر
و رفت با چمدانش به سمت جاده مسافر

به رغم آنهمه سرما کنار جاده برفی
پر از بهانه ی رفتن پر از اراده مسافر

قطار و کوپه ی خالی در انتظار کسی و ...
شبی که رفت از اینجا خودش پیاده مسافر

اگر چه رفت از اینجا کنار طاقچه اما
هزار خاطره از خود بجا نهاده مسافر

و رفت بی خبر اما نشانی سفرش را
به هیچ رهگذری هم نشان نداده مسافر...

یوسف احمدی