من که هر وقت عجله‌ای در کار بود

من که هر وقت عجله‌ای در کار بود
کلید را در جیبم پیدا نمی‌کردم،
طبیعی بود اگر جمله‌ی "دوستت دارم" را

به موقع در دهانم پیدا نکنم.
تو مثل تمام معشوقه‌های دنیا
دیرت شده بود و باید می‌رفتی،
رفتی،
و من بعد از رفتنت بارها گفتم دوستت دارم،
بارها و بارها ...
مثل دیوانه‌ای که رو به خیابان ایستاده،
و کلید را مدام در قفلی می‌چرخانَد که نیست...

کیانوش خانمحمدی

اگر تو نامم را صدا نزنی

اگر تو نامم را صدا نزنی
چه فرقی خواهم داشت با آن‌ها که مرده‌اند؟
اگر تو نامم را صدا نزنی
چه فرقی خواهم داشت با آن‌ها که به دنیا نیامده‌اند؟
چه فرقی خواهم داشت با دیگران؟
چه فرقی خواهم داشت با خودم؟

صدایم کن
صدایم کن
صدایم کن تا بدانم چه‌کسانی نیستم!