در این پاییز دلتنگی

در این پاییز دلتنگی
من از باریدن باران میترسم

در این دل های پاییزی
من از غم های بی پایان میترسم

در این شب های سرد آرزوهایم
در این زنجیره‌ی تکرار خاموشی
من از مشهد
و از تهران میترسم

من از با تو نبودن ها
هراسانم
من از بی تو نشستن ها
گریزانم

تو از این دل شکستن ها نمیترسی؟
از این در غم نشستن ها نمیترسی؟

بیا که خسته ام,خسته
از این دنیای بیهوده
از این افکار فرسوده

بیا ای آشنا با من
بیا که خسته ام, خسته
از این سیگار
از این تیغ و از این دیوار

بیا, میترسم از باران
بیا که خسته ام از حسرت تهران

مصطفی خادمی

کنارم باش, این پاییز,

کنارم باش, این پاییز,
کنارم باش, می ترسم...
خزان را دوست دارم من, ولی بی تو؛
خیابان, کوچه ها, این شهر, این پاییز؛
تو را بدجور کم دارد!
بدون تو؛ گلوی آسمان ها؛ درد می بارد,
صدای خش خش این برگ ها بی تو؛
صدای نابهنجاریست باور کن؛
به بانگِ مرگ می مانَد!
اگر باشی, اگر همراهِ من باشی؛
خزان زیباترین فصل است, می دانم...


زهرا خیاط زاده

زنی که از چشمهات گذشت

زنی که از چشمهات گذشت
پاییز را زاییده است

مریم_نوروزی