مرغ شَبخوان که با دلم می‌خواند

مرغ شَبخوان که با دلم می‌خواند
رفت و این آشیانه خالی ماند
آهوان گم شده‌اند در شب دشت
آه از آن رفتگانِ بی‌برگشت ...

✍ #هوشنگ_ابتهاج

ﺩﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﺟﺰ تو ﻫﯿﭻ ﯾﺎﺭﺵ ﻧﯿﺴﺖ

ﺩﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﺟﺰ تو ﻫﯿﭻ ﯾﺎﺭﺵ ﻧﯿﺴﺖ
ﮔَﺮَﺵ تو ﯾﺎﺭ ﻧﺒﺎﺷﯽ،
ﺟﻬﺎﻥ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺵ ﻧﯿﺴﺖ !...

ﻫﻮﺷﻨﮓ_ﺍﺑﺘﻬﺎﺝ

بلدم آه به آه

بلدم

آه به آه

از تو بگویم هر بار

تا بسازم قفس از

غُصه ی بسیار خودم ...


((هوشنگ ابتهاج))

موج رقص انگیز پیراهن چو لغزد بر تنش

موج رقص انگیز پیراهن چو لغزد بر تنش
جان به رقص آید مرا از لغزش پیراهنش

من نمی دانستم

من نمی دانستم
معنیِ «هرگز» را
تو چرا بازنگشتی دیگر؟‏

هوشنگ_ابتهاج

من در این گوشه که از دنیا بیرون است

من در این گوشه که از
دنیا بیرون است
آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه می‌بینم دیوار است!..


هوشنگ_ابتهاج

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من توست
گوش کن با لب خاموش سخن می‌گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصه فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل
هرکجا نامه عشق است نشان من و توست
سایه ، زآتشکده ماست فروغ مه و مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست

صبح امید و پرتو دیدار و بزم مهر

صبح امید و پرتو دیدار و بزم مهر
ای دل بیا که این همه اجر وفای توست
این باد خوش نفس به مراد تو می وزد
رقص درخت و عشو ی گل در هوای توست...

بیچاره من،

بیچاره من،
که از پس این جستجو، هنوز
می نالد از من این دل شیدا که: یار کو؟
کو آن که جاودانه مرا می دهد فریب؟
بنما، کجاست او...