من از عشق نمی نویسم

من
از عشق
نمی نویسم
فقط....
از تو
می نویسم

و عشق
خود از کلامم زاده می شود

تو با کدام زبان صدایم می زنی

تو با کدام زبان صدایم می زنی
سکوت تو را لمس می کنم
به من که نگاه می کنی
به لکنت می افتم
زبان عشق ، سکوت می خواهد
زبان عشق ، واژه ای ندارد
غربت ندارد
حضور تو آشناست
از ابتدای تاریخ بوده است
در همه زمانه ها خاطره دارد
تو با کدام زبان سکوت می کنی
می خواهم زبان تو را بیاموزم

نزار قبانی

دوستت دارم

بگذار به همه‌ی زبان‌هایی که می‌دانی و نمی‌دانی
بگویم دوستت دارم
بگذار در جستجوی کلماتی باشم
به حجم دلتنگی‌ام برای تو
بگذار به جای تو فکر کنم
به جای تو دلتنگ شوم
به جای تو بگریم و بخندم
و فاصله‌ی وهم و یقین را از میان بردارم

« شاعر : نزار قبانی »

عهد بستی

عهد بستی


آنچه بین ماست ابدیست


یادم رفت که بپرسم آیا


عشق را می گویی


یا رنج را...؟

 

| نزار قبانی |

 

"من می پرستمت"

و قتی که عاشق به معشوقه  گوید :
"من می پرستمت"

بی آنکه دانسته باشد
تاکید می کند
که عشق
            دین دیگری است!

#نزار_قبانی

دلتنگ شده ام!

دلتنگ شده ام!
به من بیاموز
که ریشه ی عشقت را
از ته بزنم.


به من بیاموز
که اشک
چطور جان میدهد!
در خانه چشم؟

به من بیاموز
که قلب چگونه می میرد!
و دلتنگی
خود را می کشد.



#نزار_قبانی

می بوسمت ... بدون سانسور...

می بوسمت ...
بدون سانسور...
و می گذارمت تیتر درشت روزنامه...
آنجا که حروفش را...
بی پروا چیده اند
و خبرهایش را محافظه کارانه ...
و من همیشه ...
زندگی را آسان گرفته ام
عشق را سخت ...

#نزار_قبانی

اگر تو نبودی

اگر تو نبودی

نمیدانم هر روز برای چه کسی مینوشتم

هر جلوه زیبا ناخوداگاه مرا به یاد تو می اندازد 
و لاجرم مرا با خود به اوج میبرد 
سرنگون میسازد ، میخنداند و میگریاند
ایکاش لا اقل دستم را میگرفتی
تا حرارت عشقم را درک کنی
گرچه میدانم هرگز نمیفهمی چقدر دوستت داشتم
و مشکل من اینروزها

همین است


"نزار قبانی"

اشتباه نکن رفتنت فاجعه نیست برایم

اشتباه نکن

رفتنت فاجعه نیست برایم

من ایستاده می میرم،

چون بیدهای مجنون...!

 

"نزار قبانی"

بگو دوستم‌ داری‌ تا زیباتر شوم

بگو دوستم‌ داری‌ تا زیباتر شوم 
بگو دوستم‌ داری‌ تا انگشتانم از طلا شوند 
و ماه‌ از پیشانی‌ام بتابد 

بگو دوستم‌ داری‌ تا زیر و رو شوم 
تبدیل‌ شوم به‌ خوشه‌ای‌ گندم‌ یا یک نخل
بگو! دل دل نکن ...

بگو دوستم‌ داری‌ تا به‌ قدیسی‌ بدل شوم 
بگو دوستم‌ داری‌ تا از کتاب شعرم‌ کتاب مقدس بسازی‌ 
تقویم‌ را واژگون‌ می‌کنم‌
و فصل‌ها را جابه‌جا می‌کنم‌ اگر تو بخواهی‌
 
بگو دوستم‌ داری‌ تا شعرهایم‌ بجوشند
و واژگانم‌ الهی‌ شوند
عاشقم‌ باش‌ تا با اسب‌ به‌ فتح‌ِ خورشید بروم‌ 
دل دل نکن‌ 
این‌ تنها فرصت من‌ است‌ تا بیاموزم‌
و بیافرینم!

"نزار قبانی"